بسم الله الرحمن الرحیم

شکی نیست که همه رفتارهای ما چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی و چه از طرف فرد و چه از طرف اجتماع برخاسته از نوع جهانبینی ماست

جهانبینی هر فرد یا گروه لزوما آنچه در گوشه فکر و ذهن افراد وجود دارد یا به نحوی به آن اعتقاد دارند نیست بلکه مجموعه ای از اعتقادات است که فرد عمیقا به آنها باور دارد و عمل خود را بر اساس آنها استوار می کند به عنوان مثال اکثریت غالب ما به خالق هستی خداوند متعال اعتقاد داریم اما عده کمی از ما به این اعتقاد خود باور عمیق داریم و آن را مبنی عمل خود قرار می دهیم بنابراین اعتقاد به خدا گرچه در گوشه ذهن بسیاری از ما وجود دارد اما جزء جهانبینی ما نیست

با توجه به آنچه گفته شد در کل دو نوع جهانبینی در میان افراد و جوامع وجود دارد اول جهانبینی خدامحور که به وجود خداوند متعال اعتقاد راسخ دارد و این اعتقاد را مبنای عمل خود قرار می دهد

و دوم جهانبینی انسان محور که اعتقاد به خداوند متعال را مبنای عمل خود قرار نمی دهد هر چند که این اعتقاد در گوشه ذهن بسیاری از افراد یا گروه های دارای این جهانبینی ممکن است وجود داشته باشد

در جهانبینی انسان محور انسان موجودی است مانند سائر جانوران ، همانطور که آنها به دنبال برآورده کردن نیازهای غریزی خود هستند انسان هم باید به دنبال برآورده کردن نیازهای غریزی خود باشد عقل هم که وجه تمایز اساسی انسان و حیوان است باید در خدمت برآورده کردن همین نیازها باشد

اما در جهانبینی خدامحور همه هستی مخلوق خداوند متعال و ملک طلق اوست و تنها راه نجات انسانها این است که هماهنگ با سائر اجزاء هستی راه بندگی خدا را پیش گیرند

در این جهانبینی و دستکم در نوع صحیح آن یعنی جهانبینی اسلامی شیعی غرائز و برآورده کردن نیازهای آنها نفی نمی شود چرا که این غرائز را خداوند حکیم برای بقاء فردی و نوعی موجودات از جمله انسانها درون آنها به ودیعه نهاده است اما مهم این است که این غرائز باید تحت مدریت عقل و شرع باشند تا رسیدن به هدفی که خداوند انسان را برای آن خلق کرده یعنی سعادت ابدی میسر شود

 در جهانبینی انسان محور چون اصالت با غرائز حیوانی است قانون حاکم بر آن نیز همان قانون حاکم بر غرائز حیوانی است زیرا در این جهانبینی هیچ قانونی با منشأ الهی به رسمیت شناخته نمی شود بنابراین در تعارض غرائز یک فرد آنکه مهمتر است غالب می شود مانند تعارض غریزه حب بقاء و غریزه گرسنگی که حیوانات و از جمله انسان به طور غریزی گاهی از سیر کردن شکم خود می گذرند تا حیاتشان به خطر نیافتد و در تعارض غرائز یک فرد با غرائز فرد دیگر فرد قوی تر غالب می شود و فرد ضعیف همیشه مغلوب است و حقی هم برای اعتراض ندارد چرا که قانون حاکم برغرائز حیوانی همین را حکم می کند که این همان قانون جنگل است

البته لازم به تذکر است که اولا در جوامع انسان محورجلوه هایی از عمل به رفتارهای پسندیده خارج از قانون جنگل هم دیده می شود مانند ایثار و کمک به محرومان  و  ... اما مهم این است که این ها قاعده و روند نیست بلکه قاعده و روند و قانون حاکم همان قانون جنگل است

ثانیا غرض از تعبیر قانون جنگل توهین به اصحاب این جهانبینی نیست بلکه غرض بیان ماهیت واقعی قانون حاکم بر این نوع جهانبینی است    

در جهانبینی خدامحور اما قانون الهی حاکم است که در موارد مختلفی با قانون انسان محور حاکم  بر غرائز یا همان قانون جنگل متفاوت است

این وجیزه به دنبال آثار متفاوت این دو نوع جهانبینی و قانون حاک بر آنها در همه عرصه های حیات بشری نیست و تنها انعکاس این دو نوع جهانبینی و قانون حاکم بر آنها را در عرصه سیاست بین الملل و سیاست داخله بررسی می کند

بسیار روشن است که تجلی این دو جهانبینی در روابط کشورها در عرصه بین الملل با هم متفاوت است

تجلی جهانبینی انسان محور و قانون حاکم بر آن یعنی قانون جنگل در عرصه سیاست خارجه این است که باید پذیرفت کشورهای قدرتمندی در جهان وجود دارند که هرگر نمی توان با آنها هماوردی کرد و نباید با آنها سرشاخ شد و باید در موارد بسیاری در برابر آنها کوتاه آمد وگرنه این قدرتها کشورشما را نابود خواهند کرد و برای اینکه شما هم به حد آنها برسی باید فقط منتظر حوادث روزگار و اتفاقات آن باشی و اگر چنین اتفاقی به نفع شما افتاد و کشور شما کشور قدرتمندی شد شما هم حق داری با کشورهای ضعیف همانگونه عمل کنی که پیش از این کشورهای قوی با شما عمل می کردند خلاصه اینکه در این جهان کشورهای قدرتمند باید و حق دارند که آقایی کنند و کشورهای ضعیف تر چاره ای جز تسلیم ندارند چرا که در غیر این صورت نابود خواهند شد.

این واقعیت قانون حاکم بر جهان است که هر کسی با اندک تأملی در روابط بین الملل این واقعیت را در می یابد و در این میان سازمانهای بین المللی و قوانین بین الملل و حقوق و بشر و دمکراسی و آزادی و سایر تعارفات لفظی فقط و فقط برای تضمین حاکمیت این قانون است    

البته در هر مکان و زمانی انسانهای آزاده ای وجود داشته و دارند که واقعا دلشان برای بشر و حقوق بشر و مفاهیمی مانند آزادی و برابری و سایر مفاهیم ارزشمند انسانی می تپد اما همانطور که گذشت سخن در اینجا از قانون حاکم بر این کشورها ست که این تک صداهای ارزشمند در آن راه به جایی نمی برد

اکثریت قریب به اتفاق کشورها از شرقی گرفته تا غربی از لیبرالیستی گرفته تا سوسیالیستی از مسلمان گرفته تا غیر مسلمان همه  و همه تابع این  جهانبینی هستند

در این میان کشور ما یعنی ایران پس از انقلاب اسلامی راهی متفاوت در پیش گرفته یعنی تصمیم گرفته است که از جهانبینی خدا محور تبعیت کند

این جهانبینی نیز در عرصه روابط بین الملل لوازمی دارد از جمله اینکه باید باور داشت کشورهای دیگر هر چند قدرتمند باشند قدرتشان قابل مقایسه با قدرت مطلق الهی نیست بنابراین در مواردی که خداوند ما را به مقاومت در برابر این قدرتها امر کرده و وعده نصرت داده باید در برابر آنها مقاوت کرد و به وعده الهی اعتماد نمود

این بدان معنا نیست که ما متهورانه خود را در مقابل این قدرتها قرار داهیم و گاه و بی گاه بدون هیچ دلیل منطقی با آنها در گیر شویم بلکه بدین معناست که ما باید بر اساس وعده نصرت الهی به طرف اهدافی که خداوند برای ما ترسیم کرده حرکت کنیم و در طول مسیر نیز با داریت و تدبیر طی طریق نماییم بگونه ای که با هزینه کمتر و سرعت بیشتر به این اهداف برسیم اما اگر در این میان نیاز به مقاومت در برابر برخی قدرتهای زور گو پیش آمد نترسیم و تسلیم نشویم چرا که خدا ما را یاری خواهد کرد

و اساسا کشوری که این جهانبینی را برگزیند هرچند هم که کاری به دیگر کشورها نداشته باشد و از مواجهه با آنها بپرهیزد باز دیگر کشورها که جهانبینی متفاوتی دارند وجود چنین کشوری و موفقیت آن را برای خود و جهانبینی خود خطری بزرگ می بینند و به هر راهی متوسل می شوند تا این کشور را بر زمین بزنند بنابراین درست است که ما باید بر اساس عقل و منطق و درایت عمل کنیم اما چندان توقع سکوت از طرف چنین کشورهایی را نباید داشته باشیم و خود را باید برای روزهای سخت آماده کنیم چرا که هرچه ما به موفقیت و اهداف عالی خود نزدیک تر شویم تلاش این کشورها نیز برای شکست کشور ما بیشتر خواهد شد 

در عرصه سیاست داخله هم تجلی ان دو نوع جهانبینی با هم متفاوت است

در جهانبینی انسان محور هدف حاکمان تنها رفاه مادی افراد کشور است اما در جهانبینی خدامحور علاوه بر رفاه مادی ایجاد زمینه برای کسب سعادت اخروی نیز جزء اهداف حاکمان است  در این جهانبینی ایجاد رفاه مادی نیز برای اهداف اخروی صورت می گیرد با این هدف که انسان ها با فراغت از دغدغه های مادیِ دست و پا گیر پیگیر کسب سعادت اخروی خود باشند

البته این تحلیل همراه با حسن ظن به کشورهای دارای جهانبینی انسان محور است وگرنه دستکم در برخی از این کشورها حاکمان تنها و تنها به فکر خوشگذرانی خود هستند و اگر هم به ملت ها در این کشورها بهره ای از رفاه مادی می رسد تنها برای فریب مردم است تا حاکمان چند صباحی بیشتر بر گرده مردم سوار شوند

لازم به ذکر است که در عرصه سیاست داخله نیز اجرای ساستهای برخاسته از جهانبینی خدامحور موانعی پیش روی خود دارد که به طور خلاصه می توان گفت عمده این موانع سنگ اندازی افراد و گروه ها و کشورهای دارای جهانبینی انسان محور در داخل و خارج از یک طرف و بی تدبیری و اختلاف و تفرقه افراد و گروه های خدامحور از طرف دیگر است 

و سخن آخر اینکه راه متفاوت ما در عرصه سیاست داخله و سیاست خارجه موانعی پیش روی خود دارد و چاره تنها مقاومت است نه تسلیم و کوتاه آمدن و این تحقق نمی یابد مگر با به وجود آمدن انگیزه مقاومت در تک تک افراد مردم کشور که اگر این نباشد حاکمان هرچند هم که داری عزم جزم برای مقاومت باشند نمی توانند مقاومت را به مردم تحمیل کنند

و اگر چنین انگیزه ای در میان آحاد افراد ملت به وجود آمد و کشور همراه با استقامت و مقاومت در برابر قدرتهای دنیوی به طرف اهداف عالی خود حرکت کرد طبق وعده راستین الهی نه فقط در دنیا که در آخرت هم سر بلند خواهد شد و به تمام اهداف دنیوی و اخروی خود خواهد رسید

 و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته